دختری به نام صنوبر
✍️ابراهیم ساوالان:
درویش از کارکترهای اصلی داستانهای مشرق زمین است که اکثراً نماینده دین، حکیم و کسی است که مردم با دعای او صاحب فرزند میشوند. اما در داستانهای شفاهی آذربایجان دختری به نام صنوبر وجود دارد که ریاکاری و چهره مخوف درویش را برملا میکند.
صنوبر در ترکی اکثرا بصورت سناور و گاهی ساناوار تلفظ میشود و داستانهای دختری با نام سومان نیز با سناور همپوشانی دارد. پروفسور محمدحسین طهماسب برخی از داستانهای مربوط به صنوبر را شکل فولکلور شدهی زندگی شاهزاده صنوبر میداند و برخی دیگر را تماماً برساختهی ذهن مردمی میداند که با ریا و ظلم مبارزه میکردند.
صنوبر در داستان «گول سناوره نئیلهدی، سناور گول نئیلهدی» (گل با صنوبر چه کرد، صنوبر با گل چه کرد) به همه نشان میدهد که درویش نه تنها به انسانها بلکه به پرندگان و حیوانات نیز ظلم میکند و سالیان سال در قلعههای سحرآمیزش اسب را به خوردن گوشت، پرنده را به خوردن علوفه و شیر را به خوردن جو وادار میکند.
صنوبر نام مادر خدانور لجهای است که چند روز پیش دخترش رابعه را نیز از دست داد. یکی از فعالان بلوچ با نام خلیلالله بلوچی که پای دردِ دل مادر خدانورلجهای نشسته، گفتههای او در توییتر چنین نوشته است:
«از داغ خدانور اسم پدر و مادرم را هم فراموش کردهام و گاهی از شدت داغ جدایی پسرم به حیاط میروم و روی قلبم آب سرد میریزم تا قلبم آرام گیرد و سرد شود، ولی سرد نمیشود. از روزیکه دیدم در تابستان و اوج گرمای تیرماه بلوچستان آب جلوی پسر تشنهام گذاشته بودند ولی خدانور با دستان بسته نمیتوانست آب را بنوشد، آب خوش از گلویم پایین نمیرود و بیاد خدانور میافتم که خیلی تشنه بود. کاش شبی به خوابم بیاید تا شاید اندکی آرام بگیرم. او همیشه دست و سرم را میبوسید و میگفت من چکار کنم تا حق تو ادا شود مادر»
روزهای اول اعتراضات، خصوصا بعد از مصائب نیکا شاکرمی فکر میکردیم که بالاتر از سیاهی رنگی نیست و این آخر فاجعه است. ولی خدانور داغهای پیش از خودش را کهنه کرد و این روزها که یلدا آقافضلی اردبیلی و عرشیا امامقلیزاده علمداری بعد از آزادی خودکشی کردند، تازه میفهمیم که شاید بالاتر از سیاهی رنگی نباشد، ولی بالاتر از هر ننگی، ننگی دیگری میتواند باشد و برای ننگ رکوردی نیست.