در دومین سالگرد حمله تروریستی ۷ اکتبر، خاورمیانه وارد مرحلهای تازه از بازتعریف قدرت شده است. ایران و اسرائیل پس از جنگ ۱۲ روزه از درگیری مستقیم عبور کردهاند، اما پیامدهای آن همچنان بر معادلات نظامی و سیاسی منطقه سایه انداخته است؛ بهویژه برای جمهوری اسلامی و شبکه نیابتیاش.
در جریان آن جنگ، اسرائیل زیرساختهای موشکی و مراکز لجستیکی ایران و نیروهای وابستهاش در سوریه و عراق را هدف گرفت. حزبالله، حوثیها و شبهنظامیان عراقی نیز متحمل خسارتهای سنگینی شدند. این حملات، توان هماهنگی و پشتیبانی ایران از نیابتیهایش را کاهش داده و مسیر انتقال تسلیحات را زیر نظارت بینالمللی قرار داده است. عملیات پهپادی و موشکی دیگر با واکنش سریع و هزینههای بالا همراه است.
در داخل کشور، حکومت با بحرانی چندوجهی روبهروست. تورم شدید، کاهش صادرات نفت و بازگشت تحریمهای اروپایی و آمریکایی فشار اقتصادی بیسابقهای ایجاد کرده است. کشته شدن فرماندهان سپاه و آسیب به تأسیسات هستهای نیز ضربهای حیثیتی به اقتدار نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی بود. در صحنه سیاسی، اختلاف میان جناحهای قدرت بر سر نحوه مواجهه با اسرائیل و آینده برنامه هستهای شدت گرفته و گمانهزنیها درباره جانشینی رهبری افزایش یافته است.
ایران اکنون ناچار است در سیاست منطقهای خود محتاطتر عمل کند. به نظر میرسد تمرکز تهران از حضور مستقیم میدانی به سمت جنگهای سایبری، عملیات محدود و حمایت غیرمستقیم از متحدانش تغییر کند. با این حال، خطر درگیری در لبنان، عراق و یمن همچنان باقی است. در صورت تداوم فشار اقتصادی و سیاسی، احتمال دارد جمهوری اسلامی بخشی از نفوذ منطقهای خود را برای کاهش تحریمها معامله کند، هرچند چنین چرخشی با مقاومت درونی روبهرو خواهد شد.
آینده حکومت ایران به تعادل میان کنترل داخلی و بازیابی مشروعیت خارجی بستگی دارد. اگر بحران اقتصادی مهار نشود و نارضایتی اجتماعی افزایش یابد، پایههای قدرت نظام آسیب خواهد دید. در مقابل، ممکن است حکومت با اصلاحات محدود و چرخش تاکتیکی در سیاست خارجی به دنبال حفظ بقا باشد.
جنگ ۱۲ روزه اگرچه پایان یک نبرد بود، اما آغاز مرحلهای از «جنگ سرد خاورمیانهای» است؛ دورانی که در آن ایران باید میان بقا، نفوذ منطقهای و واقعگرایی یکی را، به بهای از دست دادن دیگری، انتخاب کند.



